ملث کوئیلو:شراب ،سیگار وزن
کوئیلو در جوانی به جریان هیپی گرایان و هیچ گرایان پیوست و بعد از مطالعه افکار و اندیشه های مارکسیسم به حزب های سیاسی آزادی خواه تعلق خاطر پیدا کرد برای همین سه بار به زندان افتاد و شکنجه شد؛ او می گوید زندان بدترین تجربه زندگی من بود زیرا علاوه بر آنچه در آنجا تحمل کردم پس ا ز مرخص شدن با من مانند جزامی ها رفتار شد. همه می گفتند به او نزدیک نشوید زندانی بوده، حتما دلیلی داشته که به زندان رفته .
به گفته خودش، تاثیر زمان بر وی همیشگی ودائمی بوده است واو از آن به تاثیرات مثبت یاد میکند . پائولو در زندگی زناشویی خود با چندین شکست مواجه شده و ازدواج هایش سه بار به طلاق کشیده شده است وهم اکنون با همسر چهارمش «کریستیانا» زندگی میکند:«زن خبر نگاری از دوستان همسرم که مطلقه بود ، بی مشکل میتوانست ادعا کند با من بوده» ویا می گوید:«رابطه عاشقانه ای در کار نبوده، در واقع این اتفاق بیشتر به علت آن پیش آمد که حوصله مان سر رفته بود.» به طور کلی اینگونه اعتقاد خود را بروز میدهد که:«اغواگری همیشه آدم را به زندگی علاقه مند میکند.»
اعتیاد به مواد مخدر، شراب، سیگار و زن
اعتياد به مواد مخدر، شراب، سيگار و زن بنا به اظهار كوئيلو، در دهه هفتاد ميلادي با قوي ترين و خطرناكترين مواد مخدر آشنا شده است. پائولو، كوكائين، مواد روانگردان و سپس پيوت، سكالين و مواد شيميايي ديگري را مصرف مي كرده و در نهايت همه را ترك كرده و فقط كوكاوين و ماري جوانا استفاده مي كرده و سال ها بر اين امر مداومت داشته است. او در يكي از سفرها در سوئيس ملاقاتي با شيمون پرز در فلسطين اشغالي داشت و از او هدايايي دريافت كرد. او همچنين در سال 1998 با پاپ ژان پل دوم ملاقات كرد. كوئيلو در خرداد 1379 متأسفانه در حمايت دولت اصلاحات به ايران سفر كرده است و عطاالله مهاجراني همراهي با اين شياد را از افتخارهاي خود ناميد. در سفر به ايران از اينكه احساس برادري دارد و ساختن پلي براي ارتباط با اين كشور را آرزو مي كند، گفتگو كرده است. وي شادماني خود را از سفر به ايران چنين اظهار ميدارد:« هنگامي كه هواپيماي من در ساعت دو بامداد در تهران به زمين نشست، بيش از حد شگفت زده شدم. بيش از صد خواننده منتظر من بودند. در آن هنگام در نيمه شب به فرودگاه آمده بودند، فقط براي ديدن من. هرگز چنين چيزي را تجربه نكرده بودم. به شدت تكان خوردم، اين يك نشانه بود. مي خواستند به من خوش آمد بگويند. مي خواستند مرا در انديشه هاي خود سهيم كنند. بسيار باز بودند. آغوش آنها به تازگي گشوده بود و همان هنگام، كم كم توانستم دركشان كنم. در سفر ده روزه ام به تهران بارها و بارها با اين حقيقت روبه رو شدم: ايران به سوي گفتگو گام برمي دارد.» فراماسونري تنها مطالعه كتاب « كيمياگر » كافي است تا شباهت هاي فراوان آرمان ها و نمادهاي برگزيده كوئيلو با فراماسونري در حد اعلا كشف شود. جالب اينكه از سوي « ليستركردلي » فراماسونر، كتابي به نام قانون به او داده مي شود كه به قول خودش فرشته اي در قاهره آن را به او ديكته كرده است. ذوق هنري و شهرت كوئيلو تقريبا از حدود چهل سالگي دست به قلم برده و ذوق هنري فوق العاده خويش را در آثارش نشان مي دهد كه تاكنون 17 اثر از او پديد آمده است. گفتني است مشهورترين كتاب كوئيلو، كيمياگر است كه تاكنون بارها چاپ شده است. اين كتاب با الهام از يكي از حكايات دفتر ششم مثنوي معنوي طراحي و تاليف شده است، اما هرگز نويسنده، منبع الهام بخش خويش را بيان نكرده است. كوئيلو در 39 سالگي به پيشنهاد مردي ناشناس به زيارت جاده سانتياگو مي رود. يك سال بعد نخستين كتاب خود را به نام خاطرات يك مغ مي نويسد. در سپتامبر 2000 ، كتاب « شيطان و دوشيزه پريم» چاپ مي شود و در همان زمان اعلام مي كند كه موسسه « پائولوكوئيلو » را به اتفاق همسرش تاسيس كرده است. پس از انتشار كتاب شيطان و دوشيزه پريم ، شهرتي كسب مي كند. امروزه كوئيلو در ميان مشهورترين نويسندگان رمان هاي عرفاني هنر دنيا قرار دارد. تحليل ها و ديدگاه ها كوئيلو در جايگاه يك نويسنده چيره دست و مشهور قصد دارد از لابه لاي واژگاني زيبا و كلمات فريبنده، مفاهيم و پيام هايي را به خوانندگان آثار خويش منتقل مي كند. برخي از آنها ادبي هستند و برخي ديگر عرفاني، پاره اي ازآنها از سنت معنوي مكزيكي، نظير عرفان ساحري «كاستاندا» تبعيت مي كند و بخش ديگر حامل مضامين شرقي هستند. انديشه هايي كه كوئيلو در سر مي پروراند و در نظر دارد در جهان به پراكند، متنوع و متعددند؛ نظير قدرت واقعي يا عنصر جنسيت، فرمانبري بي چون و چرا از استاد، عشق دروني، ماجراجويي طريقت، فرقه شيطاني و ... معرفي كوئيلو در مقام يك انديشمند و صاحب سبك فكري، نادرست و ناشايست است. البته در آثار وي جذابيت هاي دلنشين و انگاره هاي زيباي هنري كم نيست، اما چنانچه بارها گفته شد، ضروري است كه ميان « زيبا سخن گفتن» و « سخن زيبا گفتن » تفكيك قائل شد. ترويج مستي و باده نوشي كوئيلو در فرازهاي مختلف آثارش ميخانه، مست كردن، باده نوشي، پياله، شراب، الكل و ميكده را پيش مي كشد. گويا اگر از ويسكي و جام سخن نگويد، انديشه هايش به انجام نمي رسد. به گوشه اي از تلقينات او توجه كنيد: « تا مادرير سفر كردم. چون مي خواستم ببينمش، مي خواستم صدايش را بشنوم. مي خواستم در ميخانه اي با او بنشينم و زمان هايي را به ياد بياورم كه با هم بازي مي كرديم.» و يا مي نويسد: « مي توانستم بمانم، دست كم يك روز ديگر. با هم شام ميخورديم، كمي مست مي كرديم... كاري كه در كودكي هرگز نكرده بوديم. فرصت خوبي براي فراموش كردن چرند و پرندهايي بود كه چند دقيقه پيش فكر مي كردم. همه خنديدند حتي او. نمي فهميدم دليل اين خنده چيست؛ اما باده آزادم كرده بود. نيازي به مهار رخدادها نداشتم. گويي فكرم را خوانده باشد، از آن سوي ميز ليوانش را بالا گرفت، به سلامتي عشق! او هم كمي مست شده بود. تصميم گرفتم از فرصت استفاده كنم. به سلامتي هنرمندان كه مي فهمند بعضي عشق ها، حماقت هاي كودكانه هستند. هنگام ناهار، دو ليوان شراب مي خوردم. هرگز در زندگي ام اينطور شراب نخوردم. دارم الكلي مي شوم، چقدر اغراق مي كنم. ترويج خودكشي و نيهيليسم پائولو كوئيلي براي قهرمانان داستان هاي خويش پاياني خوش در نظر دارد و آن خودكشي است. او روش هاي مختلفي را براي اين امر پيشنهاد مي كند؛ نظير خوردن قرص، خودكشي با گلوله، پريدن از بالاي يك ساختمان بلند و به دار آويختن خود؛ اما در اين ميان روش شاعرانه اي هم وجود دارد و آن بريدن رگ هاي دست است. خودكشي به هنگام بامداد رخ مي دهد؛ زيرا انسان با يك روز جديدي مواجه مي شود كه براي او عذاب تكراري در پيش دارد. وي مي گويد: روش هاي بسياري براي خودكشي هست. كساني كه مي كوشند جسمشان را بكشند، قانون خدا را زير پا مي گذارند. آنان كه مي كوشند روح خود را نابود كنند نيز قانون خدا را زير پا مي گذارند؛ هر چند گناهشان در ديدگان آدميان كمتر آشنا است. ورونيكا به اين نتيجه رسيد كه سرانجام زمان آن رسيده تا خودش را بكشد... افتخار ملتش ديگر برايش مهم نبود. وقت آن بود كه به خودش افتخار كند؛ وقت آن رسيده بود كه باور كند قدرت انجام اين كار را داشته كه سرانجام شهامتش را يافته و به زودي اين زتدگي را ترك مي كند. چه لذتي! از آن گذشته، داشت اين كار را به شيوه اي انجام مي داد كه در روياهايش بود... با خوردن قرص هاي خواب آور كه هيچ اثري از خود به جاي نمي گذاشتند. ورونيكا تصميم مي گيرد بميرد. ورونیکا روزنامه ها را می خواند، تلویزیون تماشا می کرد و از آنچه در جهان می گذشت، آگاه بود. همه چیز اشتباه بود. راهی برای تصحیح مسائل نبود... این موضوع به او احساس عجز مطلقی می داد. ترویج این روش و تبلیغ خودکشی برای فراموشی ابدی، از جمله اصول و محورهایی است که کوئیلو در آثار خودش پیگیری می کند. نکته مهم اینکه خودکشی نشانه ای از پوچ گرایی است و پوچ گرایی اختصاص به افرادی دارد که به لحاظ روحی و ذهنی کاملا تهی شده باشند و تمامی امید خود را از دست داده باشند. « لا تقنطوا من رحمة الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا، از رحمت خدا نومید نشوید همانا خداوند همه گناهان را می آمرزد. »